اینم شد زندگی!؟

اینم شد زندگی!؟

اینم شد زندگی!؟

نگذارید در زندگی مشترک کار به جایی برسد که بگویید اینم شد زندگی!؟ یا بگویید پام به خونه که می رسه، حالم گرفته میشه!

یاد این می افتم که احتمالا دوباره باید امشب بحث داشته باشم، همان بحثهای همیشگی

دوباره آخر هفته شد و زمان سر زدن به خانواده ام ، باید با ترس، نگرانی یا لب حوصلگی به همسرم بگویم فردا شب آماده باش بریم

زمینه ساز این احوال زجر آور واقعاً  چه کسی است؟

خودمان هم هستیم؛ 

فقط نگوییم همسرم

اما به جای اینکه دنبال مقصر باشیم مهم این است که رابطه را به این مرحله نرسانید.

مرحله ای که انگار همه چیز قفل میشه

و شدیداً روی احساسات مان تاثیر می گذارد

بخشهای مختلف زندگی زناشویی را تحت الشعاع خود قرار می دهد.

و در نتیجه یک کاری مثل سر زدن به منزل والدین با اکراه و نارضایتی یکی از همسران انجام می شود.

یا بالاجبار

بنابرابن نگذارید به این مرحله برسد

سعی کنید یا خودتان حل کنید

یا از مختصص زوج درمانگر کمک بگیرید.

چون می خواهیم پس از یک تایم طولانی کار وارد همین خانه شویم

قرار نیست خانه محل شکنجه روح و روان مان باشد.

بنابراین باید زرنگ باشیم و مناقشات را حل کنیم.

یا پاسخی بدهیم که حال رابطه بهتر شود.

و این مهارت یا مراجعه به موقع به زوج درمانگر را می طلبد به جای اینکه بگوییم اینم شد زندگی!؟

چرا به این نقطه از مشاجره می رسیم؟

در بحث اینم شد زندگی!؟ سوال این است که چرا همسران به این مرحله از مشاجره و در نهایت دلزدگی و سردی می رسند؟

بحث های حل نشده ، اختلافهای پایدار از مهمترین عواملی است که موجب ایجاد دلزدگی یا تجربه احساسهای ناخوشایند  می شود.

طوری که ترجیح می دهیم سرمان را در خانه به کاری غیر گفتگو بند کنیم.

یا کمی بیشتر در خیابان دور بزنیم و دیرتر به خانه بیاییم.

هیچ پیشنهاد دیگری به عنوان زوج درمانگر ندارم

جز موارد فوق ، به خصوص اینکه همانطور که گفتم انتظار می رود نگذاریم موضوعی لاینحل باقی بماند.

چون لحظه به لحظه زندگی را به خود ، همسر و خانواده تلخ می کنیم.

 

 

 

Leave a Reply

Your email address will not be published.Required fields are marked *

5 × دو =

Instagram
Call Now Button